خدای متعال در جای جای کتاب گرانقدرش دربارهی قلب سخن گفته است و ما میخواهیم از لابلای آیات قرآنی برخی از اسرار قلب را کشف کنیم تا بتوانیم به یاری از خدا قلبهای سالم و عاری از شرک و خرافات داشته باشیم.
خداوند قلب را ظرفی برای علم و آگاهی آفریده است؛ نه فقط آگاهی از اشیاء بلکه درک و فهم آنها؛ در جایی فرموده است: «وَاللَّـهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» [نحل:٧٨]
و خداوند [است] که شما را از شکمهای مادرانتان، در حالی که هیچ چیز نمیدانستید، بیرون آورد و [از پیش] برای شما گوش و چشم و قلب آفرید.
چنانچه انسان این اعضا را در مسیری که برای آن آفریده شده است به کار نبرد سرانجامش به آتش ختم میشود؛ از این رو میخوانیم:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا» [اعراف:١٧٩]
و به راستی بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدهایم [چرا که] دلهایی دارند که با آن در نمییابند و دیدگانی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند.
آوردن قلب و سمع در کنار هم شاید قدری عجیب به نظر برسد اما جالب است بدانیم که قلب و گوش وسیلهی درک چیزهای غایب است و این حکمت در آیهی زیر بیشتر هویدا میشود:
«أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَـٰكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» [حج:٤٦]
یا در زمین گردش نکردهاند تا دلهایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایی که با آن [حق را] بشنوند، آری [فقط] دیدگان نیست که نابینا میشود، بلکه دلهایی که در سینهها هست هم نابینا میگردد.
«إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ» [ق:٣٧]
بیگمان در این برای کسی که صاحبدل باشد یا سمع قبول داشته و شاهد باشد، پندآموزی است.
پس قلب و عقل دو روی یک سکه هستند. اکنون این سؤال مطرح است که قلب سلیم چه قلبی است؟
در قرآن کریم دعایی از زبان ابراهیم خلیل الله مطرح است که میفرماید:
«وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ ﴿٨٧﴾ يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿٨٨﴾ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[شعراء٨٧-٨٩]
و مرا در روزی که [مردم] برانگیخته شوند رسوا مساز [همان] روزی که مال و پسران سود ندهد مگر آنکه کسی دلی پاک و پیراسته [از شک و شرک] به نزد خداوند آورد.
میگوییم قلب سلیم قلبی است که از هر بیماری و مرضی سالم باشد.
قلب سلیمی که از عذاب خدا رهایی مییابد؛ قلبی است که تسلیم پروردگارش شده است و کار خود را به او واگذار کرده است. در این رابطه هیچ شک یا مخالفت یا جدالی ندارد. این قلب از هر چیزی غیر خدا پاک و سالم است؛ جز خدا را نمیپرستد، جز به او امید ندارد و جز به اوامر او سر نمیسپارد. هیچ شبههای نمیتواند میان او و رضای خدا مانع شود. از شرک و بدعت و گمراهی و باطل پیراسته است. با بیم و امید تسلیم پروردگارش شده است. اطاعت از خدا او را از اطاعت غیر بازداشته است. بیم و امیدش به خداوند او را از غیر بینیاز کرده است.
در ادامه انواع قلوب محبوب خداوند را که در قرآن آمده است ذکر خواهیم کرد:
- قلب سلیم:
خدای متعال میفرماید: «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» «مگر آنکه کسی دلی پاک و پیراسته [از شک و شرک] به نزد خداوند آورد.»
و نیز میفرماید: «إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» منظور از سلامت قلب، پیراسته بودن آن از شک در توحید باری تعالی و یقین داشتن به حق و حقیقت است. قلب سلیم از شرک مبرّا است و خالص و مخلص برای خدای خویش است.
- قلب منیب:
خدای متعال فرموده است: «مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ»[ق:٣٣]
همان کسی که به نادیده از خداوند رحمان بیمناک باشد و دلی پر انابت پیش آورد.
یعنی قلبی دارد که بسیار اهل انابه و بازگشت به سوی خداست. اواب نیز به همین معنی است یعنی کسی که بسیار به خدا رجوع میکند.
- قلب مؤمن:
خداوند متعال میفرماید:
«وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُوْلَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون» [حجرات:٧]
و بدانید که پیامبر خدا در میان شماست که اگر در بسیاری از امور از شما پیروی کند، به مشقّت افتید، ولی خداوند ایمان را خوشایند شما قرار داد و آن را در دلهایتان آراست و کفر و فسق و عصیان را برای شما ناخوشایند ساخت، اینانند که رهیافتگانند.
اینان راهیافتگان هستند یعنی بر راه حق قرار دارند.
همچنین فرموده است:
«لَّا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ۚ أُولَـٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ رَضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَـٰئِكَ حِزْبُ اللَّـهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[مجادله:٢٢]
قومی نیابی که به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشند و با کسانی که با خداوند و پیامبر او مخالفت میورزند، دوستی کنند، ولو آنکه پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خاندانشان باشند؛ اینانند که [خداوند] در دلهایشان [نقش] ایمان نگاشته است و به فیضی از جانب خویش استوارشان داشته است و [ایشان را] به بوستانهایی درآورد که جویباران از فرودست آن جاری است، جاودانه در آنند، خداوند از آنان خشنود است و آنان هم از او خشنودند، اینان خدا خواهانند، بدانید که خدا خواهان رستگارانند.
برای چنین قلبهایی ایمان رقم خورده است و خدای متعال خبر داده است که بر قلب این افراد ایمان را نوشته است. از آنجایی که محل ایمان قلب آدمی است و در این خبر نیز آشکار است که منظور قلب صاحب ایمان است.
- قلب مطمئن
خدای متعال میفرماید:
«وَمَا جَعَلَهُ اللَّـهُ إِلَّا بُشْرَىٰ لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ ۗ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّـهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» [آل عمران:١٢٦]
و خداوند آن را جز مژدهای برای شما نکرد و تا دلهایتان به آن آرام گیرد و پیروزی جز از سوی خداوند پیروزمند فرزانه نیست.
«قَالُوا نُرِيدُ أَن نَّأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَن قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ» [مائده:١١٣]
گفتند میخواهیم از آن بخوریم و دلهایمان آرام گیرد و بدانیم که به ما راست گفتهای و خود از گواهان آن باشیم.
«وَمَا جَعَلَهُ اللَّـهُ إِلَّا بُشْرَىٰ وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ ۚ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» [انفال:١٠]
و خداوند آن را جز بشارتی برای شما نکرد و تا دلهایتان با آن آرام بگیرد و پیروزی جز از سوی خداوند نیست، که خداوند پیروزمند فرزانه است.
«الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّـهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» [رعد:٢٨]
[همان] کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، بدانید که با یاد خداست که دلها آرام میگیرد.
قلبهای آنان با یاد خدا آرامش مییابد.
«إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ» [نحل:١٠٦]
مگر کسی که وادار شود و دلش به ایمان آرام و استوار باشد.
- قلب خاشع
خدای متعال فرموده است:
«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ» [حدید:١٦]
آیا مؤمنان را هنگام آن نرسیده است که دلهایشان به یاد خداوند و آنچه از حق که نازل شده است، خشوع یابد و مانند کسانی نباشند که پیشترها به آنان کتاب آسمانی داده شده است و سپس روزگارشان دراز نمود، آنگاه دلهایشان سخت شد و بسیاری از آنان نافرمان بودند.
آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان راستین با یاد خدا نرم شود و در برابر حق فروتنی کند؟
- قلب بیمناک
«وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ» [مؤمنون:٦٠]
و کسانی که آنچه باید [انجام] بدهند، [انجام] میدهند و دلهایشان هراسان است که به سوی پروردگارشان باز میگردند.
«قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ» [نازعات:٨]
در چنین روز دلهایی ترسان و لرزان باشند.
آیا وقت آن نرسیده است که قلبهای صادقان برای یاد خدا نرم شود و در برابر آیات الهی که بر رسول او –صلّیالله علیه و سلّم– نازل شده است خاشع و فروتن گردد؟
بیمناک هستند از اینکه به سوی پروردگارشان باز گردند و اعمالشان نتواند آنان را از عذاب الهی برهاند. از بازگشتن به سوی خدا نگران هستند به همین خاطر پس از اعمال نیکی که انجام دادهاند از پروردگارشان ترس دارند.
- قلب ثابت
خدای متعال فرموده است:
«وَكُلًّا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَـٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ» [هود:١٢٠]
و یکایک اخبار پیامبران را بر تو میخوانیم، همانچه به آن دل تو را استوار میداریم و در این [سوره] حق و موعظه و تذکری برای مؤمنان بر تو نازل شده است.
اگر قومت تو را تکذیب کردند اندوه به دل راه مده و دلتنگ مشو؛ مبادا این کار باعث شود که تو از تبلیغ برخی از آیات سستی کنی و بترسی از اینکه بگویند:
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا» [فرقان:٣٢]
و کافران گویند چرا قرآن یکباره بر او نازل نمیشود؟ بدینسان [نازل میشود] تا دل تو را به آن استوار داریم و آن را چنانکه باید و شاید بخوانیم
وقتی دانستی که پیامبران امّتهای گذشته چه کشیدهاند هیچوقت چنین نخواهی کرد.
- قلب باز
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» [طه:٢٥]
گفت پروردگارا دل مرا برایم گشادهدار
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» [شرح:١]
آیا دلت را برایت گشاده نداشتیم؟
یعنی آیا قلب را برای پذیرش هدایت و دخول ایمان و شناخت باز و فراخ قرار ندادیم؛ ما قلبت را نرم ساختیم و آن را ظرفی برای دانش و حکمت قرار دادیم.
برخی از امراض القلوب که در قرآن آمده است عبارتند از:
مراد از مرض قلب در قرآن بیماری جسمی و فیزیکی مانند بیماری تنگی رگهای قلب نیست؛ این یک بیماری جسمی است. وقتی از افسردگی سخن میگوییم میدانیم که یک بیماری روانی است. اما خطرناکتر از همه، بیماریهای ایمانی است؛ یعنی بیماریهایی که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است و ما میخواهیم با سیری در آیات قرآن با تفصیل بیشتر به این موضوع بپردازیم. اینها بیماریهای روحی و عقلی هستند.
با تدبر در قرآن کریم میبینیم که خدای متعال پیامبران را نفرستاده است تا چگونگی مبارزه با بیماریهای جسمی را به آنان بیاموزند؛ بلکه فرستاده است تا به آنان بیاموزند چگونه قلب سلیمی داشته باشند قلبی عاری از شرک؛ قلبی که از بیماریهایی که ذکر خواهیم کرد در امان باشد. نسخههایی که بشر برای درک درمان بیماریهای قلبی و ارائهی علاج نسبی پیچیده است کارساز نبوده است؛ امراضی که باعث بدبختی انسان در دنیا و آخرت میشود:
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ» [طه:١٢٤]
و هرکس از یاد من دل بگرداند، زندگانی او تنگ خواهد بود و او را روز قیامت نابینا برانگیزیم.
قلب جایگاه شناخت الهی است همانگونه که سلامتی بدن باعث خوشبختی انسان و بیماری آن باعث هلاکتش میشود، قلب نیز اینگونه است و تنها قلب سلیم است که نجات خواهد یافت. جهل و نادانی نسبت به خدا سَم کشنده و معصیت خدا و پیروی از هوا و هوس درد مهلک است. شناخت خدا تنها درمان آن است و تنها راه رهایی از مرض و کسب سلامتی بازگشت به راه و روش خدای متعال است.
مرض قلب فسادی است که در سطح کمّی و کیفی بروز میکند؛ در سطح کمی معمولاً به خاطر کمبود مادهی غذایی است و در سطح کیفی تصوّر و ارادهی قلب را فاسد میکند؛ تصورات قلب با شبهه فاسد و باعث میشود حق را نبیند یا خلاف واقع ببیند. تغییر اراده وقتی است که از حق نافع بیزار میشود و به سمت باطلی که زیان دارد گرایش پیدا میکند. به همین خاطر میگوییم منظور از مرض در آیهی «في قلوبهم مرض» شک و تردید است. کسی که شک دارد تا رسیدن به علم و یقین زجر میکشد. به فرد عالمی که با حق و حقیقت پاسخ میدهد میگویند: با پاسخش شفایم داد.
گاهی مرض در قلبهای منافقان ایجاد میشود:
«لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ»[حج:٥٣]
تا [بدین وسیله] خداوند القای شیطان را مایه آزمون بیماردلان و سختدلان بگرداند و بیگمان ستمکاران در ستیزهای دور و درازند.
گاهی نیز به مرض، شهوت گفته میشود: «فيطمع الذي في قلبه مرض» [احزاب:٣٢] فرد بیماردل به طمع [خام] افتد.
شخص مریض با چیزهایی آسیب میبیند که شخص سالم از آن در امان است.
گاهی بیماری قلب دردی است که در قلب پدید میآید؛ مانند خشم از دشمنی که بر او چیره شده است. در قرآن کریم میخوانیم:
«ويذهب غيظ قلوبهم» و خشم و خروش دلهایشان را برطرف کند.
شفای چنین دردی با زوال همان دردی است که در دل ایجاد شده است و آزارش میدهد: «ويشف صدور قوم مؤمنين» درد دلهای قومی از مؤمنان را تشفی دهد.
دیه و قصاص باعث شفا یافتن قلوب اولیای مقتول میشود. چنین شفایی شفا یافتن از غم و درد و خشم و ناراحتی است.
اینک نمونههایی از امراض قلوب که در قرآن آمده است:
- شک و تردید:
خدای متعال فرموده است:
«فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّـهُ مَرَضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ» [بقره:١٠]
در دلهایشان بیماریای هست و خداوند بر بیماریشان بیفزاید و به کیفر دروغی که میگفتند عذابی دردناک [در پیش] دارند.
«فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ» [مائده:٥٢]
آنگاه بیماردلان را میبینی که در کار آنان میکوشند و میگویند میترسیم بلایی بر سرمان بیاید، چه بسا خداوند گشایش و رهایشی از سوی خویش پیش آورد تا سرانجام از آنچه در دل خویش نهفتند، پشیمان گردند.
«وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ» [توبه:١٢٥]
و اما بیماردلان را پلیدی بر پلیدیشان میافزاید و در حال کفر در میگذرند.
«لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ» [حج:٥٣]
تا [بدین وسیله] خداوند القای شیطان را مایه آزمون بیماردلان و سختدلان بگرداند و بیگمان ستمکاران در ستیزهای دور و درازند.
«أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُون» [نور:٥٠]
آیا در دلهایشان بیماری است، یا شک و شبهه دارند، یا میترسند که خداوند و پیامبر او بر آنان ستم روا دارند، نه بلکه اینان ستمپیشهاند.
«وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَر» [مدثر:٣١]
و ما نگهبانان آتش دوزخ را جز از فرشتگان نگماشتهایم و شماره آنان را جز آزمونی برای کافران نگرداندهایم، تا سرانجام اهل کتاب یقینی افزونتر یابند و اهل ایمان، بر ایمان خود بیفزایند و اهل کتاب و مؤمنان [مسلمانان] شک و شبهه نورزند و تا سرانجام بیماردلان و کافران بگویند، خداوند از این توصیف چه میخواهد؟ بدینسان خداوند هر کس را بخواهد بیراه میگذارد و هر کس را بخواهد به راه میآورد و سپاهیان پروردگارت را کسی جز خود او نمیشناسد و این جز پندآموزی برای بشر نیست.»
وقتی شک کردند خداوند بر شکشان افزود و وقتی دچار نفاق و پلیدی شدند خداوند بر نفاق و پلیدیشان افزود:
«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿١٢٤﴾ وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ» [توبه:١٢٥]
و اما بیماردلان را پلیدی بر پلیدیشان میافزاید و در حال کفر در میگذرند.
یا خداوند بیش از پیش گمراهشان ساخت.
- ختم [مُهر]:
خدای متعال فرموده است:
«خَتَمَ اللَّـهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» [بقره:٧]
خداوند بر دلها و بر گوشهایشان مهر نهاده است و بر دیدگانشان پردهای است و عذابی بزرگ [در پیش] دارند.
«قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَـهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُون» [انعام:٤٦]
بگو بیندیشید اگر خداوند شنوایی و دیدگان شما را بگیرد و بر دلهایتان مُهر نهد، چه خدایی غیر از خداوند آنها را به شما برمیگرداند؟ بنگر که چگونه آیات را گونهگونه بیان میداریم، آنگاه ایشان رویگردانند.
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا ۖ فَإِن يَشَإِ اللَّـهُ يَخْتِمْ عَلَىٰ قَلْبِكَ ۗ وَيَمْحُ اللَّـهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» [شوری:٢٤]
یا میگویند [پیامبر] بر خداوند دروغ بسته است، بدانید که اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر میگذارد و خداوند باطل را میزداید و با کلمات خویش [دین] حق را استوار میدارد، که او دانای راز دلهاست.
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّـهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» [جاثیه:٢٣]
آیا دیدهای آن کس را که هوای نفسش را [همچون] خدای خود گرفت و خداوند او را با وجود آگاهیاش، بیراه گذارد و بر گوش و دل او مهر نهاد و بر چشمش پرده کشید، پس چه کسی پس از خداوند او را هدایت میکند، آیا پند نمیگیرید؟
ختم از مُهر آمده است؛ اما چگونه خداوند بر قلبها مهر میزند؟
مهر بر دلها باعث میشود انسان قدرت درک و فهم و تدبّر و شناخت و تشخیص پاکی از ناپاکی را از دست بدهد. گاهی بر گوشها مهر زده میشود و راه را بر شناخت حقایق اشیاء از راه غیب میبندد. به همین خاطر قلب بندگان همانند ظرفهایی است که علم را در خود نگه میدارد و راه شناخت امور با آن صورت میگیرد. مهر بر قلبها و گوشها زده میشود زیرا محل درک و شناخت حقایق است.
- پرده:
مراد از پرده حالتی است که در درون انسان ایجاد و باعث میشود کفر و معصیت را بیشتر دوست بدارد و از ایمان و طاعت رویگردان شود. دلیل این امر میتواند گمراهی و تقلید کورکورانه و نگاه نادرست به مسایل باشد. بنابراین باعث میشود حق در دلها راه نیابد و گوشها از شنیدن باز ماند چنانکه گویا راه آن بسته است. دیدگان آیات الهی را چنان که چشمهای بیدار میبینند درک نمیکنند گویی بر آنها پرده کشیدهاند. میان قلبها و احساسات حایلی وجود دارد که نمیتوانند هیچ استفادهای از آن ببرند.
- طبع (مهر)
خدای متعال میفرماید:
«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بِآيَاتِ اللَّـهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّـهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا» [نساء:١٥٥]
آنگاه به سبب پیمانشکنیشان و کفرورزیدنشان به آیات الهی و کشتن پیامبرانشان را به ناحق و ادّعایشان که دلهای ما در پوشش است [لعنتشان کردیم]، بلکه خداوند به سبب کفرشان بر دلهایشان مهر نهاد، که جز اندکی ایمان نمیآورند.
«أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ ۚ وَنَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ» [اعراف:١٠٠]
آیا برای کسانی که این سرزمین را پس از اهل آن به ارث بردهاند، روشن نشده است که اگر بخواهیم به کیفر گناهانشان گرفتارشان سازیم؟ و بر دلهایشان مهر مینهیم، آنگاه [پندی] نمیشنوند.
«رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ» [توبه:٨٧]
راضی شدند که با خانهنشینان باشند و بر دلهایشان مهر [نفاق] نهاد شده است، از این روی در نمییابند.
«أُولَـئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» [نحل:١٠٨]
اینان کسانی هستند که خداوند بر دلها و گوشها و دیدگانشان مهر نهاده است و اینانند که غافلند..
- قسوت و سختی:
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّـهِ ۗ وَمَا اللَّـهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» [بقره:٧٤]
سپس دلهایتان پس از آن سخت شد، همانند سنگ، یا از آن سختتر، چراکه بعضی از سنگهاست که از آنها جویباران میشکافد و بعضی از آنهاست که میشکند و آب از آنها بیرون میآید و بعضی از آنهاست که از خشیت الهی [از کوه] فرو میافتد و خدا از آنچه میکنید غافل نیست.
«کَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُون» [روم:٥٩]
بدینسان خداوند بر دلهای کسانی که [حق را] در نمییابند مهر میزند.
«الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» [غافر:٣٥]
کسانی که در آیات الهی بدون حجّتی که برایشان آمده باشد، مجادله میکنند، نزد خداوند و نزد مؤمنان بس ناپسند است، بدینسان خداوند بر هر قلب متکبّر زورگویی مهر مینهد.
«وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُم» [محمد:١٦]
و از ایشان کسانی هستند که [ظاهراً] به تو گوش میسپارند، سپس که از نزدت بیرون میروند، به دانش یافتگان گویند هم اکنون چه گفت؟ اینان کسانی هستند که خداوند به دلهایشان مهر نهاده است و از هوی و هوسهایشان پیروی کردهاند.
«ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ» [منافقون:٣]
این از آن است که ایشان ایمان آوردهاند سپس کفر ورزیدهاند و بر دلهایشان مهر نهاده شده است و ایشان در نمییابند.
«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً ۖ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ ۙ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُوا بِهِ ۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» [مائده:١٣]
آنگاه به سبب پیمانشکنیشان لعنتشان کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم [به طوری] که کلمات [کتاب] را از مواضع خود تحریف میکردند و بخشی از آنچه به آنان پند داده بودند، فراموش کردند و همچنان به خیانت آنان پی میبری، مگر عدّه اندکی از آنان، پس آنان را ببخش و بگذار و بگذر که خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
«فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون» [انعام:٤٣]
پس چرا هنگامی که عذاب ما به سراغشان آمد زاری و خاکساری نکردند؟ زیرا دلهایشان سخت شده و شیطان کار و کردارشان را در نظرشان آراسته بود.
«أَفَمَن شَرَحَ اللَّـهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ ۚ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّـهِ ۚ أُولَـٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» [زمر:٢٢]
آیا کسی که خداوند دلش را به اسلام گشاده داشته است و از سوی پروردگارش برخوردار از نوری [هدایت] است [همانند سختدلان است؟]، پس وای بر آنان که از ترک یاد الهی، سخت دل هستند، اینانند که در گمراهی آشکارند.
«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ» [حدید:١٦]
آیا مؤمنان را هنگام آن نرسیده است که دلهایشان به یاد خداوند و آنچه از حق که نازل شده است، خشوع یابد و مانند کسانی نباشند که پیشترها به آنان کتاب آسمانی داده شده است و سپس روزگارشان دراز نمود، آنگاه دلهایشان سخت شد و بسیاری از آنان نافرمان بودند.
«كَلَّا ۖ بَلْ ۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿١٤﴾ كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» [مطففین:١٤-١٥]
چنین نیست، بلکه آنچه کردهاند بر دلهایشان زنگار نهاده است. چنین نیست، آنان در چنین روز از دیدار پروردگارشان در پرده باشند.
- کوری:
خدای متعال میفرماید:
«أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا ۖ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَـٰكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» [حج:٤٦]
آیا در زمین گردش نکردهاند تا دلهایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایی که با آن [حق را] بشنوند، آری [فقط] دیدگان نیست که نابینا میشود، بلکه دلهایی که در سینهها هست هم نابینا میگردد.
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا» [اعراف:١٧٩]
دلهایی دارند که با آن در نمییابند و دیدگانی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند.
آنان از جوارح خود که سبب هدایت هستند هیچ سودی نمیبرند:
«وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» [احقاف:٢٦]
و برای آنان گوشها و چشمها و دلها آفریده بودیم، اما گوشها و چشمها و دلهایشان سودی به حالشان نداد، چراکه آیات الهی را انکار میکردند.
«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ» [بقره:١٨]
ناشنوا و گنگ و نابینا هستند و به راه نمیآیند.
در حق کافران فرموده است:
«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» [بقره:١٧١]
کر و گنگ و نابینا هستند و از این روی نمیاندیشند.
کری و لالی و کوری آنان تنها به خاطر دوریشان از هدایت الهی است:
«وَلَوْ عَلِمَ اللَّـهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَّأَسْمَعَهُمْ ۖ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوا وَّهُم مُّعْرِضُونَ» [انفال:٢٣]
و اگر خداوند خیری در آنان سراغ داشت به آنان گوش شنوا میداد و اگر به آنان گوش شنوا هم داده بود، باز پشت میکردند و رویگردان میشدند.
«فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَـٰكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» [حج:٤٦]
آیا در زمین گردش نکردهاند تا دلهایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایی که با آن [حق را] بشنوند، آری [فقط] دیدگان نیست که نابینا میشود، بلکه دلهایی که در سینهها هست هم نابینا میگردد.
«وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَـٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿٣٦﴾ وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ» [زخرف:٣٦-٣٧]
و هر کس از یاد خدای رحمان دل بگرداند، برای او شیطانی بگماریم که او همنشین اوست و آنان ایشان را از راه [راست] باز دارند و گمان برند که خود رهیافتهاند.
منظور از چهارپایان کسانی است که حق را نمیشنوند و آن را یاری نمیدهند و راه هدایت را نمیبینند. آنان همانند چهارپایانی هستند که هیچ سودی از جوارح خود نمیبرند مگر برای خوردن و آشامیدن از ظواهر زندگی دنیا:
«وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» [بقره:١٧١]
داستان کافران همانند داستان کسی است که جانوری را که جز بانگ و ندایی نمیشنود، آواز میدهد، کر و گنگ و نابینا هستند و از این روی نمیاندیشند.
یعنی در حین دعوت به سوی ایمان همانند چهارپایانی هستند که تنها صدای چوپان را میشنوند و اما چیزی نمیفهمند. به همین خاطر فرموده است که آنان گمراهتر از چهارپایان هستند؛ زیرا حیوان گاهی از صاحبش اطاعت میکند اگر چه سخنش را نفهمیده باشد بر خلاف این گروه از آدمیان. از سوی دیگر چهارپایان به حکم سرشت یا در نتیجهی این که تحت فرمان آدمی هستند در راستای هدف از آفرینش خود حرکت میکنند اما کافر و مشرک چنین نیستند؛ با اینکه برای عبادت و توحید الهی آفریده شدهاند اما باز به خدا شرک میورزند:
«أُولَـٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» [اعراف:١٧٩]
اینان همچون چارپایانند، بلکه گمراهتر، اینان غافلانند.
- کژی:
خدای متعال فرموده است:
«هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» [آل عمران:٧]
او کسی است که کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن محکمات است که اساس کتاب است و بخش دیگر متشابهات است، اما کجدلان، برای فتنهجویی و در طلب تأویل، پیگیر متشابهات میشوند، حال آنکه تأویل آن را جز خداوند و راسخان در علم که میگویند به آن ایمان آوردهایم، همه از پیشگاه خداوند است نمیدانند و جز خردمندان کسی پند نمیگیرد.
«رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» [آل عمران:٨]
[میگویند] پروردگارا، پس از آنکه هدایتمان کردی، دلهای ما را مگردان و رحمتی از سوی خویش به ما ارزانی دار که تو بخشندهای.
«وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُمْ ۖ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» [صف:٥]
و چنین بود که موسی به قومش گفت ای قوم من چرا مرا میآزارید و حال آنکه میدانید که پیامبر خداوند به سوی شما هستم، پس چون [از حق] برگشتند خدا دلهایشان را برگردانید و خداوند نافرمانان را هدایت نمیکند.
- نفاق و دو رویی:
«فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ» [توبه:٧٧]
او نیز به خاطر آنکه وعده خویش را با خداوند خلاف کرده بودند و به خاطر آنکه دروغ میگفتند، تا روزی که به لقای او [و پای حساب] برسند، به دنبال آن، [داغ] نفاق بر دلهایشان نهاد.
«إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَـٰؤُلَاءِ دِينُهُمْ ۗ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» [انفال:٤٩]
باری منافقان و بیماردلان گفتند اینان را دینشان فریفته است و حال آنکه هرکس بر خدا توکّل کند [بداند که] خداوند پیروزمند فرزانه است.
منظور کسانی است که در ظاهر ادّعای اسلام میکنند اما خلاف آن را در دل دارند.
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّـهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ» [بقره:٨]
و کسانی از مردم هستند که میگویند به خداوند و روز بازپسین ایمان آوردهایم، ولی آنان مؤمن نیستند.
چنین شخصی منافق است و گفتارش با کردارش متفاوت و ظاهرش با باطنش فرق دارد. احتمال هم دارد که حمل بر ظاهر شود یعنی منافقان از ژرفای قلب شهادت میدادند که محمّد –صلّیالله علیه و سلّم– رسول خداست اما عملاً آن را نفی میکردند و خدای متعال میفرماید: «والله یعلم أنک لرسوله» خدا میداند که تو فرستادهاش هستی. جملهای که آنان میگفتند. و خداوند در ادامه میفرماید:
«والله يشهد إن المنافقين لكاذبون» و خداوند شهادت میدهد که منافقان دروغ گویانند.
یعنی در شهادت ظاهری خود دروغ میگویند. در اوایل سورهی بقره این مفهوم تشریح شده است.
اگر منافق میتواند با سخنان شیرینش افراد را سحر کند، خدای متعال که از حالات قلبها آگاه است او را در دنیا رسوا کرده است:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّـهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ» [بقره:٢٠٤]
و کسی از مردمان هست که سخنش درباره زندگانی دنیا تو را به شگفتی میاندازد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه میگیرد و حال آنکه بسیار کینهتوز است.
- دگرگون کردن قلبها:
خدای متعال میفرماید:
«سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ» [اعراف:١٤٦]
کسانی را که به ناحق در این سرزمین تکبّر میورزند از آیات خود باز میدارم.
دلهای کسانی را که از حکّام شرع و اطاعت من رویگردان هستند و نسبت به مردم فخر فروشی میکنند از پذیرش حق و دلایل شریعت باز میدارم و همانگونه که تکبر ورزیدند خوارشان میکنم: «وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ»[انعام:١١٠] و دلها و دیدگانشان را [از قبول آن] بر میگردانیم همچنانکه نخستین بار هم به آن ایمان نیاوردند و ایشان را در طغیانشان سرگشته رها میسازیم.
«فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم» فهم قرآن را از آنان میگیرد و از درک آیات الهی منصرفشان میسازد:
«وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَّا يُؤْمِنُوا بِهَا» [اعراف:١٤٦] و هر پدیدهای و نشانهای که ببینند به آن ایمان نمیآورند.
«إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿٩٦﴾ وَلَوْ جَاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ» [یونس:٩٦-٩٧]
کسانی که سخن [حکم] پروردگارت بر آنان تحقّق یافته است، ولو آنکه هر معجزهای برایشان بیاید، ایمان نمیآورند، مگر زمانی که [حلول] عذاب دردناک را بنگرند.
«وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا»
یعنی اگر راه نجات بر آنان آشکار شود در آن قدم نمیگذارند اما اگر راه هلاکت و گمراهی را بیابند در آن حرکت خواهند کرد. سرانجام چنین کسانی آتش است زیرا قلبهایشان آیات ما را تکذیب کرد و از مفاهیم آن غافل بودند.
«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ ۚ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» [اعراف:١٤٧]
و دروغ دارندگان آیات ما و لقای آن جهانی، اعمالشان باطل شده است، آیا جز در برابر کار و کردارشان جزا مییابند؟
کسانی بر تکذیب آیات الهی استمرار ورزیدند و بر همان حالت از دنیا رفتند آنان را به حسب اعمالشان مجازات خواهیم کرد.
- لهو:
«لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُون» [انبیاء:٣]
دلبسته لهوند و ستمپیشگان [مشرک] رازگوییشان را پوشیده داشتند [و گفتند] آیا این [پیامبر] جز بشری همانند شماست، آیا دیده و دانسته به سوی جادو میروید؟
در حالی که دلهایشان از قرآن بیخبر است به بازی و سرگرمی مشغولند. در حکمت آن نمیاندیشند و در دلایل و براهین آن تفکّر نمیکنند.
- حسد:
حسد یکی دیگر از بیماریهای قلبی است؛ حسد یعنی زوال نعمت از دیگری به خاطر بعض و کینهای که فرد نسبت به او دارد. حسد باعث میشود شخص بخواهد همواره برتر از دیگری باشد و چشم دیدن فضایل او را نداشته باشد. حسود هیچ وقت نمیتواند با نیروی چشم یا غیره نعمت را از دیگری زائل کند؛ این گفتهها صحّت ندارد و تنها زیانی که میتواند برساند زیان مادّی است؛ خواه با جلوگیری از حق او یا از راه دشمنی و عناد مانع دستیابی فرد به حقوق یا دارایی خود شود.
- قفل:
«بل على قلوب أقفالها» یعنی بسته است و چیزی از معانی قرآن در آن نفوذ نمیکند.
«أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» [محمد:٢٤] آیا در قرآن تأمّل نمیکنند، یا بر دلها قفلها[ی غفلت]شان افتاده است؟
درهای قلب بسته است.
- هوا و هوس:
هوا و هوس از شهوتهای جسمی است که در سورهی احزاب از آن اینگونه یاد شده است:
«فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» [احزاب:٣٢]
پس در سخن نرمی نکنید که فرد بیماردل به طمع [خام] افتد.
«لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا» [احزاب:٦٠]
اگر منافقان و بیماردلان و شایعهسازان در مدینه [از کارهای خود] دست برندارند، تو را به ایشان تسلّط دهیم و سپس جز اندک مدّتی در آن [شهر مدینه] در جوار تو نباشند.
کسی که به این درد مبتلا است طمع میورزد اما وقتی که پاکی پیشه کند و صبر داشته باشد به خاطر تقوای خدا پاداش میبرد:
«مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» [یوسف:٩٠] هرکس پروا و شکیبایی پیشه کند، خداوند پاداش نیکوکاران را فرو نمیگذارد.
در سورهی نازعات میخوانیم:
«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٤٠﴾ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ»[نازعات:٤٠-٤١]
و اما هر کس که از ایستادن [در موضع حساب و حشر] در پیشگاه پروردگارش ترسیده و نفس را از هوی و هوس بازداشته باشد بیگمان بهشت جایگاه اوست.
هرگاه نفس چیزی را آرزو کند برای دستیابی به آن میکوشد.
خلاصهی آنچه گذشت این است که حیات قلب تنها حس و حرکت ارادی یا علم و توانایی نیست. بلکه زنده بودند شرط علم و اراده و قدرت بر کارهای اختیاری است. هر موجود زندهای که احساس و اراده و عمل اختیاری داشته باشد پس زنده است؛ پس قلب زنده نشان از زنده بودن صاحبش است که او را از زشتیهایی که سبب فساد قلب است باز میدارد.
در این مقاله به امراض قلوب که در قرآن آمده است پرداختم و در مقالات آتی به اسباب امراض القلوب و راه پرهیز از آن و روش درمان و اصلاح آن خواهم پرداخت.
«رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ»
پروردگارا، پس از آنکه هدایتمان کردی، دلهای ما را مگردان و رحمتی از سوی خویش به ما ارزانی دار که تو بخشندهای.
از خدا نافرمانی میکنی و در حالی که اظهار محبّت میکنی! به جانم قسم چنین کاری معیار دوستی عجیب است.
اگر دوستی و محبتت صادقانه بود از او اطاعت میکردی چرا که دوستدار همواره از محبوبش اطاعت میکند.
تعـصي الإله وأنت تظــهر حبــه / هذا لعمـرك في القـــياس بديــع
فلـو كـان حبــك صادقـاً لأطعتـه / إنّ المحـبّ لــمن يــحبّ مطيــع
منبع: سایت تحدی الإعاقة
نظرات